عشق ابدی
قایقی خواهم ساخت...دور خواهم شد از این خاک غریب...تا که تنهایی ات از دیدن ان جا بخورد....
نظرات شما عزیزان:
عمریست با خیال تو سر می کنم
لحظه ها گذشت و من صبر کردم
خمیده شد تنم از دوریت اما
زخم زدم به نومیدی و از نداشتنت دیده تر کردم
مو سپید شد در آسیاب زمان
من خویشتن را برای تو فراموش کردم
لحظه لحظه انتظار داشتنت
من باز هم میان بودن و خیال لحظه ها را غرق کردم
صبحی شد و نیامدی چون صبح های دیروزی
امروز به نیت آمدنت کفن به تن کردم
پیغام دیشبت در عالم خواب اما
نه دیگر نمی شد اینبار نیامدنت را باور کردم
عمرم سپری شد برای تو خیالی نیست
افتخار می کنم که لحظه های رفته را با عشق سپری کردم
Power By:
LoxBlog.Com |